dariush - dastaye to | Текст песни

• Тексты песен
• dariush
• dastaye to

ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم
هر جا که پا میزارم تورو اونجا میبینم
یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود
قصهء غربت تو قد صدتا قصه بود

یادتو هرجا که هستم با منه داره عمره منو آتیش میزنه

تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد
حالا اون دستا کجاس اون دوتا دستای خوب
چرا بیصدا شده لب قصه های خوب
من که باور ندارم اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد
آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها گریه هامو ندیده

یادتو هرجا که هستم با منه داره عمره منو آتیش میزنه

To the one without whom I feel alone
Wherever I go I see you there.
I remember your eyes were filled with pain and sorrow.
The story of your loneliness was as much as a hundred stories.

I will allways remember you whereever I go.
It constantly burns throughout my life.

You were the sun in this cold cold world
It was your hands that cured my teary eyes
Where are those hands now, those wonderful hands?
Why are the lips closed that told those wonderful stories?

I do not believe, that all those memories died.
The lover of the skies died behind a window.

Sky turned heavy like God has fallen asleep.
As if he did not see my tears from heaven.

I will allways remember you whereever I go.
It constantly burns throughout my life.